Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (1500 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهر من می گوید که مشتاق است با تو آشنا شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Meine Schwester sagt, sie freut sich schon darauf, dich kennenzulernen. U خواهرم گفت مشتاق است با تو آشنا شود.
Bauchredner {m} U کسی که بدون حرکت لب ها سخن می گوید
Bekannte {f} U آشنا
kennen lernen آشنا شدن
sich auskennen U آشنا باشد
einführen U آشنا کردن
hereinbringen U آشنا کردن
einsetzen U آشنا کردن
Jemanden kennen lernen U با کسی آشنا شدن
Nett, Sie kennen zu lernen. U چه خوب که باشما آشنا شدم.
Das ist doch ein alter Hut. <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
allgemein bekannt <adj.> U آشنا [مشترک] [اشتراکی] [عمومی] [رایج ] [عادی]
Das ist doch kalter Kaffee! <idiom> U این که آشنا و مکرر [پیش پا افتاده ] است!
geläufig <adj.> U خودمانی [آشنا ] [مشترک] [اشتراکی] [عمومی] [رایج ] [عادی]
weibliches Geschwisterkind {n} U خواهر
Schwester {f} U خواهر
durstig <adj.> U مشتاق
enthusiastisch <adj.> U مشتاق
begeistert [von] <adj.> U مشتاق
Aufreißer {m} U مشتاق زن
Schwesterchen {n} U خواهر [خطاب]
Halbschwester {f} U خواهر ناتنی
Geschwister {pl} U خواهر و برادران
Schwager {m} U شوهر خواهر
Stiefschwester {f} U خواهر ناتنی
Schwesterherz {n} U خواهر [خطاب]
Neffe {m} U پسر خواهر
geschwisterlich <adj.> U خواهر و برادرانه
seine stets fröhliche Schwester {f} U خواهر همیشه خوشحال او
Großnichte {f} U دختر پسر خواهر
Großneffe {m} U بچه پسر خواهر
Geschwisterkind {n} U یک بچه از خواهر و برادران
Nichte {f} U دختر برادر یا خواهر
geschwisterlich <adj.> U مانند خواهر و برادر
geil sein [auf] U واقعا مشتاق بودن [به]
Neffe {m} U پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
Ich bin nicht so wild drauf. [umgangssprache] <idiom> U من خیلی بهش مشتاق نیستم.
Halbschwester mütterlicherseits U خواهر امی [ناتنی از طرف مادر]
Schwesterherz, kannst du mir da helfen? U ای خواهر میتوانی به من با این کمک کنی؟
Er stand immer im Schatten seiner älteren Schwester. U او همیشه زیر نفوذ خواهر بزرگش بود.
sehnlich <adj.> U پرشور [باحرارت] [تند و تیز] [سوزان] [مشتاق ]
inbrünstig <adj.> U پرشور [باحرارت] [تند و تیز] [سوزان] [مشتاق ]
Wir mussten die ganze Zeit auch meine kleine Schwester mitschleppen. U تمام مدت ما باید خواهر کوچکم را با خودمان می بردیم.
Jemanden aufgabeln U کسی را بلند کردن [با کسی آشنا شدن] [اصطلاح روزمره]
Närrin {f} U زن دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Anhängerin {f} U زن دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Narr {m} U آدم دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Anhänger {m} U آدم دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Fan {m} U آدم دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
Fanatiker {m} U آدم دارای احساسات شدید [دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
großer Bruder {m} U برادر بزرگ [که مواظب برادر و خواهر کوچک است]
Großneffe {m} U پسر پسربرادر زن یا پسر خواهر شوهر وغیره
Vetterleswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Klüngelwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Günstlingswirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری]
Freunderlwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در اتریش]
Vetterliwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [ در سوییس]
Vetternwirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [در آلمان و سوییس]
Amigowirtschaft {f} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح عامیانه]
Nepotismus {m} U پارتی بازی [انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری] [استثنا قایل شدن نسبت بکسی یا گروهی ] [طرفداری] [اصطلاح رسمی] [سیاست]
Recent search history Forum search
1شوهر خواهر
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com